صدها سال است که مقالات و تحقیقات زیادی به این موضوع اختصاص داده شده است اما متأسفانه بیشتر این مقالات و تحقیقات، مطالب را با آنکه در اصل بسیار سادهاند چنان بهصورت پیچیده بیان کردهاند که موجب سردرگمی میشوند. حتی اگر مطالب عنوان شده بهگونهای نباشد که سردرگمی ایجاد کند باید توجه داشت که تعریف آگاهی از نگاه روانشناسی برای اذهان عمومی تعریفی بیگانه و نامانوس است. به بیان ساده میتوان آگاهی را چنین تعریف کرد: آگاهی وضعیت ایدهآل ذهن است چون شما هرگز آگاهی را تجربه نکردهاید و معتقدید آگاهی غیرقابل دستیابی است. بهمنظور کشف آگاهی، این سؤال ساده را از خود بپرسید: الان چه احساسی دارم؟ جواب این سؤال شما را غافلگیر و متعجب خواهد کرد و نه تنها به شما یک بصیرت مهم عطا میکند، بلکه دنیایی پر از فرصتهای جدید را در برابر شما باز میکند.
وقتی واقعا متوجه شدید که چه احساسی دارید آنگاه شما مرحله قدمگذاری به مسیر خودآگاهی را پشت سر گذاردهاید. البته برای اینکه واقعا تشخیص دهید که در حال حاضر چه احساسی دارید باید عمیقا فکر کنید. در این حالت شما به ارزش ظاهری عواطف خود توجه نمیکنید بلکه درمییابید و تجربه میکنید که وضعیت ذهن شما چگونه بر شما تأثیر میگذارد.
همین الان چند دقیقه وقت بگذارید و از خود بپرسید که الان چه احساسی دارید. ممکن است احساس راحتی، شادی و سلامتی کنید، همچنین ممکن است شما یک یا چندین احساس زیر را داشته باشید: پریشان، دلخور، عصبی، خسته، زود رنج، هیجان زده، نگران، مضطرب، سردرگم، درمانده، بیمناک و... .
این یک واقعیت علمی است که اگر هریک از احساسات بالا را داشته باشید شما در یک دنیای تلقینی زندگی میکنید؛ بدین معنی که ذهن ناخودآگاهتان به شما القا میکند که شما چنین احساسی دارید.
یک ذهن معمولی، ناآگاه است؛ به بیان خلاصه میتوان گفت که ما به چیزی که در حال حاضر در حال روی دادن است توجهی نداریم و واقعیت زندگی از کنار ما میگذرد. ذهن ناخودآگاه شما از دانستههای ذخیره شده در خودش استفاده میکند تا آنچه را که بهطور واقعی در حال اتفاق افتادن است دوباره ارزیابی کند و با این کار رویدادها را بهگونهای متفاوت جلوه میکند. متأسفانه بهطور کلی ما دانستههای ذخیره شده خود را در بچگی میآموزیم. نتیجه، آن میشود که دید ما از رویدادهای جاری، افراد مختلف، چالشهای زندگی، اضطرابهایی که با آنها روبهرو میشویم و... با واقعیت این امور متفاوت میشود و این درک نادرست ما از وقایع است. شما باید دریابید که آنچه باعث نگرانی و اضطراب شما میشود زندگی واقعی نیست بلکه چیزی است که ذهن ناخودآگاهتان به شما تلقین میکند؛ به بیان دیگر این واقعیت وجودی شماست که موجب ایجاد این مشکل میشود.
ذهن ناخودآگاه برای شما یک چرخه ایجاد کرده است. در این چرخه، شما رویدادها را با دانستههای قبلی خود میآمیزید و چیزی میسازید که نه تنها با آن رویداد متفاوت است بلکه تفسیر منحرفی از واقعیت است که شما را وامیدارد تا عکسالعمل نشان دهید و اوضاع را از آنچه میپنداشتید بدتر کنید؛ شما باید این چرخه را بشکنید.
شما باید آگاه شوید. بهترین را برای رسیدن به آگاهی این است که این سؤال ساده را از خود بپرسید: در حال حاضر من چه احساسی دارم؟ با احساسات خود ارتباط عاطفی برقرار کنید. کشف کنید که با بدن خود میتوانید چه احساساتی را درک کنید؟ کف دستان خود را روی لباس خود بکشید، با انگشتانتان موهایتان را لمس کنید، انگشتان برهنه پای خود را روی ماسهها یا چمنها به هم بفشارید. گرمای خورشید را احساس کنید، نسیم خنک را روی صورتتان احساس کنید، به صدای سوختن تکههای چوب در آتش، به صدای نفسهایتان، به صدای امواج، به صدای پرندگان، به صدای همهمه ماشینها در خیابان و به صدای تلویزیون گوش کنید. چیزی را تفسیر نکنید و به این عادت که چیزها را به شکل غیرواقعی تفسیر کنید پایان دهید. فقط بشنوید، احساس کنید و با واقعیت ارتباط برقرار کنید.
اگر چشمان خود را به روی این حقیقت که کجا هستید و در حال حاضر مشغول چه کاری هستید باز کنید و آن را با آنچه فکر و احساس میکنید ربط دهید درخواهید یافت که دنیای واقعی با آن دنیایی که در آن زندگی میکنید بسیار متفاوت است. در این حالت هیچچیز شما را نگران و مضطرب نمیکند زیرا میدانید که این چیزها نیز مانند سایر چیزها در زندگی گذرا هستند. برای اینکه این قضیه را اثبات کنید از خود بپرسید که دیروز، هفته پیش و سال گذشته در مورد چه چیزی نگران بودم؟ اضطرابهای زندگی مانند جزر و مد دریا هستند گاه افزایش مییابند و گاه فروکش میکنند. به جای اینکه اجازه دهید امواج زندگی شما را غرق کنند باید هنر سوار شدن بر امواج زندگی را بیاموزید. از طریق آگاه شدن و درک واقعیت زندگی به راحتی میتوانید بر امواج زندگی سوار شوید.
هنگامی که از این بینش قدرتمند آگاه شوید چیزها را بهگونه دیگری خواهید دید و درخواهید یافت که افکار بیهودهای که از ضمیر ناخودآگاه شما نشأت میگرفت، شما را کور کرده بود. فردی که دارای بینش آگاهانه است، رویدادهای زندگی را فرصت میشمارد. چشمان خود را باز کنید؛ خواهید فهمید که فرصتها شما را احاطه کردهاند.
ezinearticles.com